در سینه ات نهنگی می تپد

 

اینکه مدام به سینه ات می کوبد، قلب نیست
ماهی کوچکی است که دارد نهنگ می شود.
ماهی کوچکی که طعم تنگ بلورین، آزارش می دهد
و بوی دریا هوایی اش کرده است.

قلب ها همه نهنگانند در اشتیاق اقیانوس
اما کیست که باور کند در سینه اش نهنگی می تپد؟!!

آدم ها ، ماهی را در تنگ دوست دارند
و قلب ها را در سینه ...

ماهی اما وقتی در دریا شناور شد، ماهی ست
و قلب وقتی در خدا غوطه خورد، قلب است.

هیچ کس نمی تواند نهنگی را در تنگی نگه دارد
تو چطور می خواهی قلبت را در سینه نگه داری؟

و چه دردناک است وقتی نهنگی مچاله می شود
و وقتی دریا مختصر می شود
و وقتی قلب خلاصه می شود
و آدم، قانع.

این ماهی کوچک اما بزرگ خواهد شد
و این تنگ بلورین، تنگ و سخت خواهد شد
و این آب ته خواهد کشید.

تو اما کاش قدری دریا می نوشیدی
و کاش نقبی می زدی از تنگ سینه به اقیانوس.

کاش راه آبی به نامنتها می کشیدی
و کاش این قطره را به بی نهایت گره می زدی.
کاش ...

بگذریم ...
دریا و اقیانوس به کنار
نامنتها و بی نهایت پیشکش
کاش لااقل آب این تنگ را گاهی عوض می کردی
این آب مانده است و بو گرفته است

و تو می دانی آب هم که بماند می گندد
آب هم که بماند لجن می بندد
و حیف از این ماهی که در گل و لای، بلولد
و حیف از این قلب که در غلط بغلتد!

                                              "خانم عرفان نظر آهاری"

نوشته ای از "خانم عرفان نظر آهاری"

رازِ راه

 

رفتن است

راز رودخانه

پل

رازِ آسمان

ستاره است

رازِ خاک

گُل

رازِ اشک ها

چکیدن است

رازِ جوی

آب

رازِ بال ها

پریدن است

رازِ صبح

آفتاب

 

رازهای واقعی

رازهای بر ملاست

مثل روز،روشن است

راز این جهان خداست

نگفته ها

انسان هم می تونه دایره باشه

 هم یه خط راست.

 تو می خوای چی کار کنی؟

 تا ابد دور خودت بچرخی یا تا بی نهایت ادامه بدی؟


 

هیچ وقت نگو رسیدم ته خط....

"اگر هم احساس کردی رسیدی ته خط"....

یادت بیار که معلم کلاس اولت همیشه می گفت:

نقطه سر خط...


 

زندگی کوتاه تر از آن است که به خصومت بگذرد

 

 و قلبها گرامی تر از آن هستند که بشکنند

 لبخند بزنید و زیبا زندگی کنید 

فردا طلوع خواهد کرد حتی اگر نباشیم....


 

دنبال ظاهر نرو چون زود گولت میزنه.

 دنبال ثروت نرو چون زود از دستت میره اگر هم نره مرگ ازت میگردش.

دنبال کسی برو که خنده رو لبت میشونه.

چون فقط یه لبخند میتونه کاری کنه که یه شب تاریک روشن به نظر بیاد.


باید دانست

 " جاده های زندگی را خدا هموار می کند


 کار ما فقط برداشتن سنگ ریزه هاست ... "

پس اینقدر آه و ناله چرا ؟!


  دیروز می توانست پایان زندگی من باشد.
       پس امروز که زنده ام معجزه ای از جانب خداوند است.
       در حقیقت دیدن هر روز معجزه ای از جانب اوست.
       خدایا تو را شاکرم به خاطر امروزم که به من عطا فرمودی.
        و به تو قول خواهم داد تا امروز را سرشار از زیبایی سازم.
        و آن را آنگونه که تو دوست داری بسازم...

هنگامی که دری از خوشبختی به روی ما بسته میشود،
در دیگری باز می شود
ولی ما اغلب چنان به در بسته چشم می دوزیم
که درهای باز را نمی بینیم!

چیز هایی که از دست داده ای را به حساب نیاور

چون گذشته هرگز برنمیگردد

اما گاهی اوقات ، آینده میتواند

چیزهایی که از دست داده ای را برگرداند

به آن فکر کن . . . 


 

بزرگترین هدیه ایی که میتوان به کسی داد ؛

زماناست !

هنگامیکه برای یک نفر وقت میگذاری ،

قسمتی از زندگیت را به او میدهی 

که دیگر باز پس نمیگیری !


 

چشمهايت را ببند ، 
در دلت با خدا سخن بگو ،
به همان زبان ساده ي خودت سخن بگو ؛

هرچه ميخواهي بگو ، او ميشنود . . . 

شايد بخواهي تورا ببخشد ،
يا آرزويي داري ،
شايد دعايي براي يک عزيز و يا شکرش ،

بــگو ميشنود . . .

اين لحظه ي زيبا را براي خودت تکرار کن ؛
پــرواز دلـت را حـس خواهـي کـرد . . .


راز یک زندگی زیبا این است

که امروز با خدا گام برداری

و برای فردا به او اعتماد داشته باشی . . .


 

اگر داشته های زندگی خود را شمارش کنید

مجالی برای شمارش نداشته های زندگی خود نخواهید یافت . . .


ریشه از سنگ قویتره.

 موفقیت زمان میبره....

 پس ایمانت رو نباز و ناامید نشو.


      آری خورشید ثابت کرد :

 

حتی طولانی ترین شب نیز با اولین

 تیغ درخشان نور به پایان می رسد ،

 حتی اگر به بلندای یلدا باشد ...

بیدار و امیدوار باش

خورشیدی در راه است ...


خوشبختی گمشده ی همه ی ماست....

مواظب باشیم اگر آن را پیدا کردیم...

خودمان را گم نکنیم...

حرفای گفتنی

اگر از حوالی دلم گذشتی آهسته رد شو...

 

دلتنگیم را باهزار بدبختی خوابانده ام...


 

تقصیر خودمونه... بعضی ها عددی نبودند وما آنهارا به توان رساندیم!!!


 به کوچه ای رسیدم که پیرمردی از آن خارج می شد؛
به من گفت :نرو که بن بسته! گوش نکردم، رفتم.
وقتی برگشتم و به سر کوچه رسیدم؛ پیر شده بودم!!!

 آدمهاي ساده را دوست دارم.

همان ها که بدی هيچ کس را باور ندارند؛

همان ها که برای همه لبخند دارند؛

آدم های ساده را دوست دارم؛

بوی ناب آدمیّت مي دهند...

 

بنای زندگی

از زرتشت پرسيدند زندگي خود را بر چه بنا كردي؟

گفت: چهار اصل؛

1ـ دانستم رزق مرا ديگري نمي‌خورد پس آرام شدم

2ـ دانستم كه خدا مرا مي‌بيند پس حيا كردم

3ـ دانستم كه كار مرا ديگري انجام نمي‌دهد پس تلاش كردم

4ـ دانستم كه پايان كارم مرگ است پس مهيا شدم

جملات حکیمانه

سه چیز را با احتیاط بردار : قدم ، قلم ، قسم

 

سه چیز را پاک نگهدار : جسم ، لباس ، خیال

 

از سه چیز خود را نگهدار : افسوس ، فریاد ، نفرین کردن

 

سه چیز را بکار بگیر : عقل ، همت ، صبر

 

اما سه چیز را آلوده نکن : قلب ، زبان ، چشم

 

و سه چیز را هیچوقت فراموش نکن : خدا ، مرگ ، دوست

 

 

معجزه دعا

 

چند کلمه حرف دل3

همه ى قراردادها را که روى کاغذ بى جان نمى نويسند ،

بعضى از عهدها را روى قلبها مينويسيم …

حواست به اين عهدهاى غيرکاغذى باشد …

شکستن شان يک آدم را ميشکند !




 

چند کلمه حرف دل2

هر روز نبودنت را بر دیوار خط کشیدم

ببین این دیوار لامروت دیگر جایی برای خط زدن ندارد

خوش به حال تو که خودت را راحت کردی

یک خط کشیدی تنها، آن هم روی من . . .


 

 

من از این تنهایی

از این که دیر می آیی

از این که روزی به من بگویی

تو به من نمی آیی

می ترسم....

تو می دانی؟

چگونه بی تو زمان میگذرد

بارها این را از خودم می پرسم

من می ترسم...می ترسم...


تو را آرزو نخواهم کرد...هیچوقت..!!

تو را زمانی میخواهم که با دل خودت بیایی نه با آرزوی من...

اما...دلتنگم!

برای کسی که مدتهاست بی آنکه باشد هر لحظه زندگی اش کردم..!



 

چند کلمه حرف دل1

ساده لباس بپوش، ساده راه برو . . .

اما در برخورد با دیگران ساده نباش . . .

زیرا سادگی ات را نشانه می گیرند . . .

برای درهم شکستن غرورت . . . !


شادی را هدیه کن حتی به کسانی که آنرا از تو گرفتتند

عشق بورز به آنان که دلت را شکستند

دعاکن برآنها که نفرینت کردند

بهار شو و بخند که خداوند

مهربان هنوز آن بالا با ماست


امروز معلم عشق گفت :

دو خط موازی هیچگاه به هم نمیرسند !

مگر اینکه یکی از آنها خود را بشکند .

گفتم : من خودم را شکستم پس چرا به او نرسیدم ؟

لبخند تلخی زد و گفت :

شاید او هم به سوی خط دیگری شکسته باشد …....!!


منم که عاشقونه شعر چشماتو میگفتم...

هنوزم خیس میشه چشمام وقتی یاد تو می افتم...

هنوزم میای تو خوابم تو شبای پر ستاره...

هنوزم میگم خدایا کاشکی برگرده دوباره...

این حقم نیس....

این حقم نیست

ینی چه؟؟؟چرا این بلیطا انقد زود فروش میره ،ینی من باید از ساعت۱۲دیشب رزرو میکردم!!!!!!!تا یه جای خوب پیدا میکردم؟؟؟؟؟؟این حقم نیس آقا نیس، نیس این حقم

خداکنه مرداد یا شهریور تمدیدشه....

بگو ایشاا...


+نشد بریم سمانه

کنسرت آقای خواجه امیری

 


کنســـــرت " احسان خـواجه امیــری
"

تهــــــــــران

15 و 17 تیـــــــــر 92

سالن همایش های برج میلاد.

خریدبلیط :

Site : 84200.ir

Tel : 021.84200

آغاز فروش بلیط در سامانه 84200

صبح روز سه شنبه 4 تیر 92
منبع:وبسایت احسان خواجه امیری

دلنوشته های خودم

انگار همه فراموشم کردن.

نمیدونم اونقد که من به فکرشون هستم اونا هم به من فکر میکنن؟گمونم نه.

فقط وقتی صدام میزنن خوشحال میشم از اینکه بدون تکرار و تمرین یه چیزایی رو مثل اسمم هنوز یادشونه....


نمیدونم اون همه مهربونیاش از روی تعارفی بودن، بود یا از روی دوست داشتن؟

اگه از روی دوستداشتن بود واسه خودم منو دوست داشت یا از روی رحم و دلسوزی؟

شایدم ساده گیرم آورده بود!نمیدونم....


بدم اومد،از چشمانم افتاد وقتی که دیدم چشم به راه دیگریست.

تیم ملی

سلام دوستان

صعود تیم ملی ایران رو به جام جهانی تبریک میگم.

فرق عشق و ازدواج

شاگردی از استادش پرسید: عشق چست ؟

استاد در جواب گفت: به گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور اما در هنگام عبور از گندم زار، به یاد

داشته باش كه نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی...

شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت.

استاد پرسید: چه آوردی ؟

با حسرت جواب داد:هیچ! هر چه جلو میرفتم، خوشه های پر پشت تر میدیدم و به

امید پیداكردن پرپشت ترین، تا انتهای گندم زار رفتم.

استاد گفت: عشق یعنی همین...!

شاگرد پرسید: پس ازدواج چیست ؟

استاد به سخن آمد كه : به جنگل برو و بلندترین درخت را بیاور اما به یاد داشته باش

كه باز هم نمی توانی به عقب برگردی...

شاگرد رفت و پس از مدت كوتاهی با درختی برگشت .

استاد پرسید كه شاگرد را چه شد و او در جواب گفت: به جنگل رفتم و اولین

درخت بلندی را كه دیدم، انتخاب كردم. ترسیدم كه اگر جلو بروم، باز هم دست خالی

 برگردم .

استاد باز گفت: ازدواج هم یعنی همین...!

و این است فرق عشق و ازدواج