این شب ها
میگن تو این شب ها سرنوشت یک سال آدم ها رقم میخوره.
امیدوارم بهترین واستون باشه.
"التماس دعا"
میگن تو این شب ها سرنوشت یک سال آدم ها رقم میخوره.
امیدوارم بهترین واستون باشه.
"التماس دعا"
کاش میشد زمان را بخش کرد
حرفهای نهفته را پخش کرد
درد های نهفته را دفن کرد
و عروج رهایی دل در لحظه های بی کسی را محو کرد
تا چشم بیاموزد که هر کسی ارزش،دیدن ندارد
و هر آوایی به بهای شنیدن، قیمتی نیست
و هر محبتی در دل سهم بطالت در لحظه های جوانی، گزافی بیش نیست
ازتون می خوام اگه اینجا اومدین واسه همه مخصوصا اونایی که به هر نحوی گرفتاری دارن دعا کنید
بچه ها تو رو خدا دعا کنید واسه کسایی که مریض شدن و غمی چیزی دارن دعاکنید
آدم ها آینه اند ! آینه هایی که آرام آرام زندگی شان را انعکاس می دهند ! بعضی انعکاس نورند …
انگار خود نورند. در برابرشان که می ایستی نور کورت می کند و برای لحظه ای هیچ نمی بینی …
آنــها بسیـــار دست نیافتنی اند و اگـــر بخواهـــی مــی توانی راه را بـــا نورشان روشـــن کنـــی …
از بعضی بـرای دیدن خــودت استفاده می کنی . اصلا انعکاس تواند و آینه هایی دوست داشتنی …
دوست داری ساعت هـــا بنشینی و خـــودت را و بلکــه همـــه ی دنیـــا را در آنها نگـــاه کنـــی …
امـــا بعضــی آنقدر کـــدرند کــه هیچ چیــزی را منعکس نمــی کنند . انگار نــه انگار که آینه اند …
تنها شیشه هــایـی هستند ، دست مـــالی شده روزگــار کثیف. و بیشتر آدم هـــای ایــن روزگـــار
آینه هایی هستند که آنقدر آلودگی روی شان نشسته که یادشان رفته آینه اند . آینه هایی که اگر
سال ها پرسیدم از خود کیستم؟
آتشم؟ شورم؟ شرارم؟ چیستم؟
دیدمش امروز و دانستم کنون
او به جز من ، من به جز او نیستم


پرواز در هوای خيال تو ديدنی ست
حرفی بزن که موج صدايت شنيدنی ست
شعر زلال جوشش احساس های من
از موج دلنشين کلام تو چيدنی ست
يک قطره عشق کنج دلم را گرفته است
اين قطره هم به شوق نگاهت چکيدنی ست
خم شد ، شکست پشت دل نازکم ولی
بار غمت ـ عزيز تر از جان ـ کشيدنی ست
من در فضای خلوت تو خيمه می زنم
طعم صدای خلوت پاکت چشيدنی ست
تا اوج ، راهی ام به تماشای من بيا
با بالهای عشق تو پرواز ديدنی ست
سراغ تو را می گیرد...
چه بگویم؟
نه فقط او
این روزها
همه سراغ تو را می گیرند.
چه بگویم؟
بگویم رفت تا برگردد؟
یا برنگردد؟
این بار با چه وعده ای آرامشان کنم؟
دیگر باورم نمی کنند...
نه چشمانم...
نه دستانم...
نه سر انگشتان خیس احساسم....
حتی اگر باورم کنند
یقین این بار دل پس می زند
دروغ مرا...
سراغ تو را می گیرند.
و من ...
مانده ام ...
در جواب این همه خاطره
چه بگویم؟
عشق از دوستي پرسيد:فرق من و تو چيست؟
دوستي گفت من آدمارو با سلام آشنا ميكنم((تو با نگاه))
من آدما رو با دروغ جدا ميكنم((تو با مررررررررررررررررررگ))
زود برنگرد
مثل آن پرنده باش
آن پرنده اي كه رو به نور كرد
می روی، ولی به ما بگو
راه این سفر چه جوری است؟
از دم حیاط خانه ات
تا حیاط خلوت خدا
چند سال نوری است؟
راستی چرا مسیر این سفر
روی نقشه نیست؟
شاید اسم این سفر که می روی
زندگیست...!
توی دستهای ما
یک سبد جواب کال
تو رسیده ای و می روی
باز هم به شهری از علامت سوال
جز دلت که لازم است
هیچ چیز با خودت نمی بری
نبر ولی
از سفر که آمدی
راه با خودت بیار
راه های دور و سخت
خسته ایم از این همه
جاده های امن و راههای تخت
می روی سفر ! برو، ولی
زود برنگرد
مثل آن پرنده باش
آن پرنده ای که عاقبت
قله سپید صبح را
فتح کرد.